1)گردشگری به عنوان یك فعالیت پیامدهای سیاسی مهمی دارد.
2)حكومتها از گردشگری برای اهداف سیاسی بهره میجویند.
3)سیاست گردشگری اغلب به مناقشه بین حكومتهای محلی و مركزی میانجامد
4)از نظر اقتصادی، مبالغه كردن اهمیت گردشگری اگرچه نه برای همه بلكه برای تعداد زیادی از دولتها دشوار است.
این نكات به دلایلی اثری زیاد نداشتهاند. ضعیفترین دلیل احتمالاً این است كه گردشگری به عنوان حوزهای بیهوده از پژوهش تلقی میشود و دلیل دوم، در حالی كه گردشگری در ظاهر فعالیتی پیش پا افتاده محسوب شده، شاید پیامدهایی گسترده داشته است. گردشگری به ندرت به عنوان یك بخش یا صنعت در محاسبات ملی، مثلاً در تراز پرداختها، به رسمیت شناخته میشود. محاسبهی درآمدهای حاصل از گردشگری كاری دشوار است، زیرا باید انتخاب كنیم كه كدام یك از فعالیتها، فعالیت گردشگری هستند، یا چند درصد از درآمدهای رستورانها و تاكسیها مربوط به گردشگری میشود. در واقع، یكی از فعالیتهای مهم سازمانهای بینالمللی مرتبط با گردشگری ایجاد روشهای استاندارد برای برآورد كردن درآمدهای حاصل از گردشگری، یعنی سهم گردشگری در تراز پرداختهاست. دلیل سوم بیشتر میتواند مستقیماً به آن اندك دانشمند علوم سیاسی مربوط باشد كه گردشگری را مورد مطالعه و پژوهش قرار دادهاند. كار آنان به شدت تحت تأثیر نظریه وابستگی بوده است. اگرچه نظریه وابستگی برخی از مسائلی را كه مطرح كرده است از قبیل پرسش مربوط به ایجاد رشد درونزاد و انحطاط فرهنگی توسط گردشگری، یا سلطهی شركتهای چندملیتی در مناطق گردشگری، از اعتبار برخوردار است، ولی نبود استانداردهای اجتماعی ـ علمی در این تألیفات و پژوهشها تأثیر آنها را در علوم سیاسی محدود ساخته است.
بنابراین به نظر میرسد صرف چند لحظه برای توجیه مطالعهی گردشگری از منظر علوم سیاسی امری ارزشمند است. یكی از توجیهها بسیار مهم است، زیرا گردشگری چند مسأله مهم مرتبط با جهانی شدن، یعنی ترس از همگن شدن فرهنگها، اهمیت فزایندهی تجارت در خدمات و امثال آن را مطرح میكند. یافتن توجیه اقتصادی نیز آسان است. بنا به برخی روایات، گردشگری اكنون بزرگترین صنعت در جهان و بزرگترین بخش صادراتی در جهان است. البته این ارقام به تعریف گردشگری حساس است. ولی وقتی انسان هزینههای حمل و نقل، هتل و رستوران را برای مسافران امور تجاری و تفریحی مدنظر قرار میدهد، این ادعا كه گردشگری بزرگترین صنعت جهان است اعتبار مییابد. سازمان همكاری اقتصادی و توسعه، با استفاده از تعریفی نسبتاً محدود از گردشگری، نتیجهگیری میكند كه گردشگری پس از بانكداری دومین بخش بزرگ خدمات در تجارت بینالملل است (OECD 1991,5). شكی نیست كه گردشگری مایه حیات بسیاری از كشورهاست، و دولتهای كوچك بیش از 50 درصد تولید ناخالص داخلی خود را به آن وابستهاند. گردشگری حتی برای دولتهای بزرگ میتواند به طور حیرتآوری مهم باشد، مثلاً گردشگری 14 درصد از تولید ناخالص داخلی فرانسه، 1/16 درصد ایتالیا و 8/12 درصد بریتانیا را تشكیل میدهد (World Travel & Tourism Council 1999c). گردشگری حتی در اقتصاد عظیم ایالات متحده آمریكا قابل اغماض نیست و معادل 12 درصد از تولید ناخالص داخلی این كشور است (World Travel & Tourism Council 1999c)|. گردشگری یكی از سه منبع مهم درآمد در اغلب ایالتهای ایالات متحده آمریكاس, و طبق یكی از محاسبات (Richter, 1989, 3). در دههی 1980 بزرگترین خدمات صادراتی آمریكا بوده است. گردشگری «بعد فوقالعاده مهم جهانی شدن است: بین 1950 و 1991 تعداد مسافرتهای بینالمللی تقریباً 20 برابر یعنی از 25 میلیون به 450 میلیون افزایش یافت.
گردشگری ویژگیهای اقتصادی نیز دارد كه آن را برای بسیاری از كشورها صنعتی جذاب میسازد. گردشگری مستقیماً ارز خارجی ایجاد میكند، بنابراین حكومتهایی كه دچار مشكلات تراز پرداختها هستند نمیتوانند در مقابل وسوسه كسب این ارز خارجی مقاومت كنند. گردشگری وقتی كه مرحله مقدماتی نسبتاً سرمایهبر ساختن هتلها و زیرساختها را پشت سر میگذارد، به صنعتی كاربر مبدل میشود كه اشتغال چشمگیری ایجاد میكند (Tisdell 1998, 10).
منابع: فصلنامه اقتصاد سیاسی، شماره هفتم؛ نویسنده: لیزا. ل. مارتین