چهارشنبه, 09 مرداد 1392 05:50

شناخت اقوام ساکن در زاگرس

نوشته شده توسط 
به عکس زیر امتیاز دهید
(4 امتیاز)
شناخت اقوام ساکن در زاگرس

آنچه که پیرامون تاریخ ایران در کتاب های تاریخی نوشته شده‌است ، معمولاً آغاز تاریخ ایران را از ابتدای دوران مادها و یا هخامنشی معرفی نموده و درباره اقوامی که پیش از مادها در این سرزمین می‌زیسته‌اند بندرت و یا کمتر اشاره می‌شود . ولی بر اثر تحقیقات و پژوهش‌های بعمل آمده و با توجه به یافته‌های باستانی ، در نقاط مختلف ایران خصوصاً در منطقه زاگرس ، چنین معلوم می‌شود که پیش از آمدن مادها و پارس‌ها به فلات ایران اقوام دیگری که خود با آریایی‌ها نزدیکی داشته‌اند از مدت‌ها پیش ، در این نواحی مستقر بوده‌اند. این اقوام ، دولتی تشکیل داده و در مقابل تهاجمات دولت مقتدر آشور پیوسته مقاومت کرده‌اند . اقوام فوق در عین حال صاحب تمدن ، فرهنگ و هنر عالی و با شکوهی بوده که آثار و بازمانده‌های آن‌ها را امروزه به ویژه از منطقه زاگرس می‌شناسیم .

خیلی پیش‌تر از استقرار مادها در منطقه غرب ایران اقوامی به نام‌های گوتی‌ها و لولوبی‌ها و کاسی‌ها به ترتیب از شمال به جنوب در نواحی غربی ایران می‌زیسته‌اند . اقوام فوق با هورّیان و اکدی‌ها و سومری‌ها که در بین‌النهرین و سوریه ساکن بودند ارتباط داشته‌اند . مناطق تحت اشغال و نفوذ لولوبی‌ها از کوهپایه‌های شمال دیاله گرفته تا دریاچه ارومیه گسترش می‌یافت . این اقوام از نظر نژادی از هوری‌ها جدا شده و احتمالاً با ایلامی‌ها رقابت داشته‌اند .

در ادبیات و زبان هورّی‌ها ، از لولوبی‌ها به عنوان بیگانه و دشمن یاد شده و نخستین بار نارامسین [1] نوۀ سارگن از شاهان اکد ( قرن 23 ق . م ) در کتیبه مشهورش ، ضمن شرح پیروزی خود از لولوبی‌ها بحث می‌کند.

واژه گوتی [2] در هزاره سوم و دوم پیش از میلاد به یک گروه نژادی معین اطلاق می‌شده است که در شرق و شمال غربی لولوبی‌ها و احتمالاً در آذربایجان کنونی ایران و کردستان زندگی می‌کرده‌اند . اسناد تاریخی نشانگر این است که در هزارۀ اول پیش از میلاد ، همۀ اورارتورها و ماناها و مادها را گوتی می‌گفتند و تنها در کتیبه‌های سارگن دوم ، مادی‌های ایرانی زبان ، از گوتی‌ها ، مشخص و ممتاز گشته‌اند . احتمالآً گوتی‌ها به زبان مستقلی سخن می‌گفتند که تا اندازه‌ای با زبان‌های گروه ایلامی‌ها و لولوبی‌ها و کاسی‌ها که در نواحی زاگرس زندگی می‌کردند قرابت و نزدیکی داشته‌اند. با تحقیقاتی که از طرف دانشمندان صورت گرفته این امر روشن شده است که ظاهر بعضی از مردمانی که در عصر حاضر بویژه در آذربایجان زندگی می‌کنند با تصاویر و مجسمه‌هایی که از لولوبی‌ها و گوتی‌ها به جای مانده‌است کم و بیش مطابقت می‌نماید. اقوام مذکور در حدود هزاره چهارم پیش از میلاد نخستین موج از مهاجرینی بودند که به سرزمین غربی ایران روی آورده‌اند که بیشتر دانشمندان آنها را آزیاتیک ( آسیایی ) نام نهاده‌اند ، تا از سایر امواج قومی ممتاز باشد. منشاء این اقوام احتمالاً جنوب دشت‌های روسیه و سیبری بوده‌است. در هزاره سوم پیش از میلاد از همان اراضی سرد آسیای مرکزی ، موج دیگری از مهاجرین برخاسته که آنها را آریایی یا هندو ایرانی لقب داده‌اند . این موج جدید مصادف شد با اقوام سابق الذکر که قبلاً آمده و در کوهستان زاگرس مسکن اختیار کرده بودند . در نتیجه برخوردهای شدید آنان ، غالب و مغلوب احتمالآً به هم آمیخته و در صدد تصرف شهرهای بین‌النهرین برآمدند که این هجوم ، همان است که در آثار بین النهرین به نام حملۀ گوتی‌ها و کاسی‌ها شهرت دارد.

دربارۀ مهاجرت موج دوم که معروف به آریایی یا هندو ‌اروپایی است ، نظر بیشتر دانشمندان بر این است که دو جریان از نقطه مرکزی شروع شد ، یکی به جانب غرب روی نهاده ، داخل خاک اروپا شدند و موجی از از آنها نیز تمام ناحیۀ جنوبی بالکان را پوشانیده و وارد یونان گردیدند . حال اگر تابع رأی آن دانشمندانی شویم که می گویند مادها و پارس‌ها فقط در هزارۀ دوم پیش از میلاد به فلات ایران آمده‌اند ، ناچاریم بگوییم که پیش از آن‌ها نیز آریایی‌های هند و اروپایی [3] مهاجرتی به این سرزمین کرده‌اند ، زیرا که در لغات کاسی‌ها عنصر هند و اروپایی دیده می‌شود( بویژه در نام خدایان و یا پادشاهان ) و در لغت مردم میتانی هم ، عنصر هندو اروپایی بسیار است ، ولی اقوام هندو اروپایی که در آسیای صغیر مستقر شده بودند احتمالاً از طریق دیگر آمده و در آن سرزمین استقرار یافته‌اند . از طرفی بسیاری از باستان‌شناسان ، خطر ورود اقوام هند و اروپایی را به آسیای صغیر از جهت شمال شرقی دانسته‌اند ، یعنی دره‌های قفقاز که کوتاه‌ترین راه است بین آسیای صغیر و میهن اصلی آنان و بعضی‌ها نیز بر این عقیده‌اند که اقوام فوق از تنگه بُسفر گذشته داخل آسیای صغیر شده‌اند .

لولوبی‌ها یا لولوها که آنها را اجداد لرها نیز شمرده‌اند ، اقوامی بودند که در زهاب (کرمانشاه) و شهر زور و سلیمانیه و ارومیه مسکن داشتند ، قدیمی‌ترین اسنادی که در باب این طایفه در دست است یکی کتیبه نارامسین می‌باشد که در حدود 2500 سال پیش از میلاد نوشته‌است . بنابراین کتیبه و بنابر نظریۀ ژ . دمرگان پادشاه مقتدر ایلام ، شوتروک ناحونته [4] در حوالی سال 1200 پیش از میلاد این سنگ یادبود تاریخی را ، که در شهر سیپ پار ( نزدیک بابل ) بوده بدست آورده و به نشانه پیروزی خود ، آن را به پایتخت خویش (شوش) انتقال داده و بر روی آن سنگ یادبود ، شرح این غلبه را به زبان ایلامی افزوده است . نارمسین در این سنگ شرح لشکر کشی و غلبه خود را بر اقوام لولوبی و سایر طوایف که در اطراف دجله و دیاله مستقر بودند بیان نموده‌است. سند دوم راجع به لولوبی‌ها ، نقش آنوبانی‌نی [5] پادشاه آنهاست که در ناحیه زهاب باختران واقع شده‌است. در این اثر مهم تاریخی که به استل آنوبانی‌نی نیز معروف می‌باشد، شاه در حضور الهه ایشتار که او را بر دشمنان پیروزی بخشیده‌است ، ایستاده و پا را بر تن دشمنی که بر زمین افتاده نهاده است ] البته طرز لباس و زینت جامۀ شاه و الهه بخوبی نمایان است [. این خدا نیزه‌ای به دست گرفته و بر آن تکیه کرده و در دست دیگر طنابی گرفته و می‌خواهد به گردن یکی از اسیران ببندد. اسیران هم برهنه بوده و دست‌هایشان را از پشت بسته‌اند و آنها را بوسیله حلقه‌ای که از لبشان گذارنیده شده مثل حیوانات مهار کرده‌اند . ترجمه خطوطی که روی این استل نوشته شده چنین است : « آنوبانی‌نی پادشاه توانا ، پادشاه لولوبی ، نقش خود و نقش الهه ایشتار را در کوه باتیر[6] رسم کرده‌است ، آن کس که این نقوش و این لوح را محو کند به نفرین و لعنت آنو ، آنوتوم ، بل ، بلیت ، رامان ، ایشتار ، سین و شَمَش گرفتار با دو نسل او بر باد رواد... »

گذشته از این کتیبه ، اشاره‌ای که بنام لولوبی شده در قراردادهای سلسله دوم پادشاهان شهر اور[7] است که در سال 1894 .م در تل براک [8] کشف گردید و تعداد زیادی از این الواح از همان سالی که پادشاه اور ولایت شمیروم و لولوبی‌ها را غارت کرد، این دو شهر را همیشه با هم ذکر می‌کنند. در رابطه با شمیروم، لوح مشروح‌تری به نام لوح نیفر در دست است. با توجه به اثر فوق ، معلوم می‌شود پادشاه اور که مکرر ولایت شمیروم را ویران کرده ، اینه سین[9] نام داشته و همین پادشاه کشور را نیز به تصرف خود درآورده است . در قصۀ خدای طاعون که لوح آن کشف شده است ، نام ولایات ذیل دیده می‌شود:

تاندیم ، سوماشتو ، آشورو، الامو، کاشو ، گوتو ، لولو. حکام لولوبی‌ها در زمان نارامسین در تنگه قراداغ که امروز معبر پادگان خوانده می‌شود و در جنوب شهر زور با سپاه بابلی جنگیدند و نارامسین آنها را به سختی شکست داد و به یادگار این پیروزی شرحی در دامنۀ آن تنگه حجاری نموده‌اند ( بین راه سلیمانیه و رباط).

در دوره‌های بعد آنوبانی‌نی را از پادشاهان گوتی‌ها دانسته ، او را شهریار شهر کوشه و یاکوتا[10] شمرده‌اند و در افسانه‌های بابلی که حاکی از وحشت و ترس مردم بابل از جمله اقوام گوتی است ، آنوبانی‌نی را به صورت جانوری عجیب رسم کرده‌اند ( در الواح هفتگانه آفرینش ) .

حمله اقوام گوتی به بین‌النهرین نخستین هجومی است که تاریخ آسیای غربی کهن از آن یاد کرده‌است . پیروزی گوتیان بر دشمنان به قدری بر آنها گران آمده است که اوتوهگال [11] پادشاه شهر اوروک در کتیبه خود این اقوام را « مارگزنده کوهستان و متجاوز به حریم خدایان » نامیده‌است که سلطنت سومریان را به کوه‌های دور دست بردند و سراسر سومر را کینه و دشمنی افکندند ، علی‌رغم این نوشته می‌توان چنین استنباط نمود که عملاً نقش گوتی‌ها برای مردم اَکد در عین حال آزادی بخش و پرثمر بوده‌است . زیرا در آن زمان قشر خاصی از حاکمان محلی بین‌النهرین با درنظر گرفتن منافع خودشان ، با زور و اجحاف به فکر کسب ثروت و قدرت و استثمار مردم بودند.

بنابراین اختلاف شدیدی بین توده‌های مردم با قشر حاکم بوجود آمده و این اختلافات درون جامعه ، در مردم تنفر و انزجاری شدیدی به حاکمان محلی خود ایجاد نموده و عملاً مردم بین النهرین بدون هیچ گونه مقاومت گرایش بیشتری به گوتی‌ها پیدا کردند . به خاطر این مهم بود که در زمان حمله نهایی گوتی‌ها به آن سرزمین اکثریت مردم بین‌النهرین هیچ‌گونه دفاعی از رهبران خود نکرده و حاضر نشدند به خاطر حفظ منافع قشر حاکم ، با گوتی‌ها بجنگند و به این ترتیب احتمالاً با جان و دل به حاکمیت ایرانی‌ها تن دردادند. به هر حال گوتی‌ها در حملات مکرر خود به بین‌النهرین موفق شدند دو سلسله بزرگ بابل را منقرض کنند، اوّل سلسله‌ای که سارگن تأسیس نموده بود دوّم سلسله‌ای که بنام سومین سلسله اور مشهور بود.

چنین احتمال می‌رود که گوتی‌ها نیز همچون لولوبی‌ها از اقوام آزیاتیک ( آسیایی ) بوده‌اند ، یعنی نخستین موج از مهاجرین مرکز آسیا ، که آثار بدست آمده از آنها چگونگی وضع ظاهری و نژادی این قوم را روشن می‌کند. بنابراین جدولی که در شهر نیپور [12] کشف شده ، متقدرترین و بزرگترین پادشاه گوتی‌ها آنری داپی زیر [13] نام داشته و قلمرو حکومت خود را وسعتی فوق‌العاده داده‌است .

آخرین پادشاه گوتی‌ها تیرگان ، چهل روز بیشتر سلطنت نکرده و بدست اوتوهگال [14] پادشاه شهر ارخ (سومر) از پای در آمده‌است .

از یادداشت‌های تاریخی چنین برمی‌آید که بعد از 125 سال دست گوتی‌ها از بابل کوتاه شده و پس از بازگشت این اقوام به مسکن اولیه خود یعنی منطقه زاگرس قدرت اولیه خود را احتمالاً از دست داده و با اقوام دیگر هندو ایرانی که در آغاز هزاره دوم پیش از میلاد به منطقه فوق آمده بودند ترکیب شده و ساکنین آن ناحیه را بوجود آورده‌اند .

پیرامون مذهب گوتی‌ها اسناد زیادی در بین نیست ، یکی از سلاطین گوتی‌ها بنام لاسیراب [15] کتیبه‌ای به خط و زبان بابلی از خود به جای گذاشته و دراین کتیبه از خدای گوتیوم[16] و ایشتاروسین ، خدایان بابل درخواست کرده است که آن کتیبه را از فساد نگه‌دارد.

از آثار باقیمانده چنین پیداست که یکی از پادشاهان این قوم یعنی « لاسیراب » مقداری اسلحه نذر خدای خود کرده‌است و این تقلیدی از رسم کهن بین‌النهرین می‌باشد.

بعد از لولوبی‌ها قوم بزرگ و مشهوری که از منطقه کوهستان زاگرس می‌شناسیم « کاسی‌ها » می‌باشد . این قوم نیز همچون گوتی‌ها مدت چند قرن بر بین‌النهرین حکومت کرده و در اوضاع آن نواحی تأثیر بسیاری داشته‌اند. از اسناد تاریخی چنین برمی‌آید که نفوذ قوم کاسی در بابل بیش از سایر اقوام بوده‌است. محل استقرار اولیه این قوم پیش از مهاجرت به زاگرس احتمالآً منطقه جنوب غربی دریای کاسپین بوده که درهزاره سوم پیش از میلاد به منطقه کوهستانی زاگرس و از آنجا نیز با عبور از معابر شمال ایلام وارد بین‌النهرین شده‌اند. دانشمندان ، زبان کاسی‌ها را از سلسله زبان‌های قفقاز محسوب می‌دارند . یکی از دبیران بابلی فهرستی از لغات کاسی جمع کرده و روی همین اصل چنین معلوم می‌شود که زبان آنها قفقازی بوده و خیلی نزدیک به زبان ایلامی‌ها بشمار می‌آمده است .

از اسناد تاریخی چنین بر می‌آید که پیش از آنکه کاسی‌ها به بابل هجوم آوردند نام چند تن از خدایان بابل را به کاربرده ولی بسیاری از نام خدایان آنها صریحاً منشاء قفقازی داشته است. از جهات بسیار، ارتباط کاسی‌ها را با اقوام هندو اروپایی می‌توان تصدیق نمود از جمله پرستش اسب به عنوان مظهریت الهی. زیرا که این اعتقاد ، در بابل قدیم نبود و بعد از ورود کاسی­ها در آنجا متداول شده‌است ، از طرفی سایر قبایل هندو اروپایی نیز چنین عقایدی را داشته‌اند . بنابراین می‌توان گفت که کاسی‌ها با قبایل اقوام هی‌تیت‌ها [17] و میتانی[18] نیز قبلاً در ارتباط بوده‌اند .

کاسی‌ها در حوالی سال 1896 پیش از میلاد به بابل حمله نموده ولی بابلی‌ها ، کاسی‌ها را دفع کرده‌اند، اما کاسی‌ها دست از نقشه خود بر نداشته و از این تاریخ تا 150 سال نام کاسی‌ها را در الواح و اسناد بابلی می‌توان مشاهده کرد. بالاخره احتمالاً در سال 1749 پیش از میلاد پادشاه کاسی موسوم به گاندِش به کلی دولت بابل را منقرض کرده و خود به سلطنت نشست و تا سال 1734 پیش از میلاد حکمرانی نمود. از این پادشاه کتیبه‌ای باقیست که خود را وارث سلاطین بابل معرفی نموده و در مجموع تسلط کاسی‌ها بر بابل حدوداً 577 سال طول کشیده است.

در سال 1171 پیش از میلاد پادشاه معروف ایلام (کویتر ناحونته) به طرف بابل حرکت نموده و آخرین پادشاه کاسی‌ها را مغلوب و آن دولت را منقرض کرد. بعد از این پیروزی ، کویتر ناحونته و پسرش شوتروک ناحونته به بابل دست یافته و در شهر سیپار استل پیروزی نارامسین را یافته و به بابل بردند و همچنین در این حمله قانون معروف « حمورابی » نیز به دست این پدر و پسر افتاد.

حدود قلمرو کاسی‌ها درست روشن نشده است، ولی احتمالاً مناطق تحت سلطه و نفوذ آنها دردوران اوج قدرتشان از کوه‌های زاگرس شروع شده و تا بین‌النهرین ادامه داشته است . ولی بعد از این کاسی‌ها در بابل از امپراتوری ایلامی‌ها شکست خوردند ، احتمالاً به عقب برگشته و مجدداً در مسکن اولیه خود یعنی کوه‌های زاگرس استقرار یافته و همچون گوتی‌ها با اقوام محلی ادغام شده و در نهایت ، توسط مادها قدرت سیاسی آنها از بین رفته‌است .

از آنچه که اجمالاً به آن اشاره شد، می ‌توان چنین استنباط نمود که در مناطق غربی ایران پیش از آمدن مادها، اقوامی از قبیل لولوبی‌ها ، گوتی‌ها ، کاسی‌ها به صورت دولت‌های کوچک شکست‌خورده که با مردم محلی در آمیخته بودند ، زندگی می‌کردند . از طرفی در بخش غربی آن‌ها و نواحی شرقی آسیای صغیر نیز از ابتدای قرن نهم پیش از میلاد امپراتوری بزرگ و قدرتمندی بنام اورارتوها که پایتخت آنها وان ( توشپا ) نام داشت مطرح بودند ، اورارتوها دولت مقتدری را تشکیل داده و در بیشتر مواقع منطقه تحت سلطه و نفوذ آنها تا پیرامون دریاچۀ اورمیه نیز می‌رسید.

با توجه به آنچه که گذشت می‌توان به این اشاره نمود که فرهنگ و هنر اقوام فوق‌الذکر بویژه اورارتوها که از فرهنگ و تمدن کاملاً پیشرفته‌ای برخوردار بودند در رشد و ایجاد هنر و فرهنگ مادها نقش تعیین کننده‌ای داشته و مادها چه از نظر فرهنگ و چه از لحاظ پیروزی بر علیه دشمنان خود خصوصاً آشوری‌ها و تشکیل امپراتوری بزرگ ، مدیون اقوام پیش از خود هستند که در منطقه غرب ایران بویژه در منطقه زاگرس می‌زیسته‌اند . در این رهگذر « مانایی‌ها » که در جنوب دریاچه اورمیه استقرار یافته بودند نسبت به مادها از قدمت تاریخی بیشتری برخوردار بوده و در شکل گیری هنر و فرهنگ مادها ، بویژه هنر معماری نقش بسزایی داشته و در جنگ مادها بر علیه آشوری‌ها نیز ، ماناها جزو متحدین مادها ، به حساب می‌آمدند . ماناها نیز ، همچون مادها شاخه‌ای از اقوام آریایی بوده و از لحاظ فرهنگ با مادها قرابتی داشته‌اند . کاوش‌های باستان‌شناسی در حسنلو ، که توسط حاکمی و دایسون صورت گرفته است ، اطلاعات زیادی را پیرامون هنر و فرهنگ ماناها ، در اختیار باستان‌شناسان قرار داده است . البته طبقات فرهنگیِ زیادی در حسنلو ، پیرامون استقرارها شناسایی گردیده که از آن میان طبقه 111 ، از لحاظ گاه‌نگاری ، همزمان با مادها می‌باشد . بنابراین علی‌رغم اینکه تأثیر شدید هنر اورارتوها درسطوح مختلف ، درهنر ماناها مشاهده می‌شود ولی در بعضی جنبه‌های بویژه هنر معماری ، مادها ، در ساختنِ آپاداناهای نوشیجان تپه و گودین‌تپه ، تحت تأثیر معماریِ محلیِ ماناها قرار گرفته‌اند که در جای خود به آن خواهیم پرداخت.

منبع: باستان شناسی و هنر دوران تاریخی، تالیف: علی اکبر سرفراز و بهمن فیروزمندی

 



[1] - Naram - sin

[2] - Guti

[3] - قوم هند و اروپایی را زا آن جهت به این نام می خوانند که شرقی ترین نقطه سرزمین آنها هند و غربی ترین آن اروپای غربی بود

[4] - Shoutrouk Nahhunte

[5] - Annoubanini

[6] - Batir

[7] - UR

[8] - Tel- birak

[9] - Ine - Sin

[10] - Kutha

[11] - Outou - Hegal

[12] - Nipur

[13] - Anridapizir

[14] -Outohegal

[15] - Lasirab

[16] - Gutiyum

[17] - Hitit

8387 بار خوانده شده به روز رسانی شده در تاریخ چهارشنبه, 24 مهر 1392 02:14
shahrzad MirzaAbedini

شهرزاد میرزا عابدینی

کارشناس ارشد برنامه ریزی و مدیریت جغرافیای گردشگری